در سال ۱۸۸۲، ارنست رنان در سخنرانى‏اش در دانشگاه سوربن دریغ خورد که اگر تا قرن هفتم میلادى توپ اختراع شده بود تمدن غرب جلو بیرون ‏آمدن مهاجمان عرب را مى‏گرفت و آنها را در شنزارهاى شبه‏ جزیرة العرب محصور نگه مى‏داشت. رنان اسلام را گران‏ترین زنجیر تاریخ بر پاى بشریت خواند.

سید جمال‏الدین اسدآبادى که در همان زمان در اروپا بود در جوابیه‏اى به رنان، که در روزنامه‏اى در پاریس چاپ شد، گفت مسلمانان هم، مانند مسیحیانِ مغرب ‏زمین، براى بهبود زندگى خویش کوشیده‏اند و، همانند بسیارى ملت هاى دیگر، گرفتار حاکمان جابر و فاسد بوده‏اند. جوهر حرف سیدجمال، که کیفیت یک پدیده را به چیزى یکسره بیرون از خود پدیده نسبت مى‏داد و مشتمل بر مقدارى آه ‏و ناله بود، تا امروز مدام تکرار مى‏شود. اما آنچه مقاله سید را از بیشتر نفرین ‏نامه‏هاى ضد استبدادى و ضد استعمارىِ بعدى متمایز مى‏کند، اول، این نکته بود که براى نخستین بار یک مسلمان مشرق ‏زمینى به متفکر اروپایى شهیرى در نشریه پر تیراژ پاریس پاسخ مى‏داد. دوم، در بحث سیدجمال وارد بحث اسلام نمی شد. حرفش این بود که مسلمان هم سختى کشیده، مسلمان هم به‏ عنوان انسانِ کمال ‏طلب تلاش کرده و مسلمان هم از حاکمان مستبد تو سرى خورده است، حالا اساس اعتقادات ماوراء الطبیعه‏اش هرچه مى‏خواهد باشد.